سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای هشام! خداوند، پیامبران و فرستادگان خود را به سوی بندگانش بر نینگیخته، جز برای آنکه از او (معرفت) فراگیرند، پس هر که نیکتر رو آورد، معرفت بیشتری برد . [امام کاظم علیه السلام]
جشن عروسی همه ی شما دعوت شدید

همه مردم تشنه دوستى و محبتند.دوست دارند محبوب دیگران‏باشند.دل انسان به محبت زنده است.کسیکه بداند محبوب کسى نیست‏خودش را بیکس و تنها میشمارد.همیشه پژمرده و افسرده است.خانم‏محترم،شوهر شما نیز از این احساس غریزى خالى نیست.او هم تشنه‏عشق و محبت است.قبلا از محبتهاى بى‏شائبه پدر و مادر برخوردار بوداما از آنهنگام که پیمان زناشویى بستید خودش را در اختیار تو قرار داد. نتظار دارد محبتهاى آنها را جبران کنى و از صمیم قلب دوستش بدارى.

رشته دوستى را از همه بریده و به تو پیوند کرده انتظار دارد تو تنها،باندازه‏همه دوستش بدارى.شب و روز براى آسایش و رفاه تو زحمت میکشد وحاصل دسترنج‏خویش را در طبق اخلاص نهاده تقدیم تو میکند.شریک‏زندگى و مونس دائمى و غمخوار واقعى تو است.حتى از پدر و مادرت‏بیشتر به سعادت و خوشى تو عنایت دارد.قدرش را بدان و از صمیم قلب‏دوستش بدار.اگر او را دوست‏بدارى او هم بتو علاقه‏مند خواهد شد.زیرامحبت‏یک پیوند دو طرفى است و دل به دل راه دارد.مهربانى و اظهارمحبت واقعا اعجاز میکند.یک پسر بیست‏ساله شهرستانى که براى درس‏خواندن به تهران آمده بود عاشق صاحب خانه که بیوه 39 ساله‏اى بود شد.

زیرا این زن با مهربانیهاى خود جاى مادر را در قلب او گرفته بود و خلاءدورى از مادر را پر کرده بود. (1)

اگر محبت دو طرفه شد بنیان زناشویى استوار میشود و خطرجدایى برطرف میگردد.

مغرور مشو که شوهرم با یک نگاه دوستم داشت و عشق او همیشه‏پایدار خواهد ماند،زیرا عشقى که با یک نگاه بیاید دوامى نخواهد داشت.

اگر میخواهى عشق او پایدار بماند با رشته محبتهاى دائمى آنرا نگهدارى‏کن.اگر شوهرت را دوست‏بدارى همیشه دلش شاداب و خرم است.درکسب و کار دلگرم و به زندگى علاقه‏مند است.و در همه کارها موفقیت‏خواهد داشت.اگر بداند محبوب واقعى همسرش میباشد حاضر است‏براى تامین سعادت و رفاه خانواده‏اش تا سر حد فداکارى کوشش کند،مردیکه کسرى محبت نداشته باشد کمتر اتفاق میافتد به امراض روحى وضعف اعصاب مبتلا گردد.خانم گرامى اگر شوهرت بداند دوستش ندارى‏از تو دلسرد میشود،به زندگى و کسب و کار بیعلاقه میگردد،به پریشانى وبیماریهاى روانى گرفتار میشود،از خانه و زندگى فرار میکند،و در میدان‏زندگى سرگردان میگردد.ممکن است از ناچارى به مراکز فساد پناه ببرد.

پیش خود فکر میکند چرا زحمت‏بکشم و حاصل دسترنجم را بافرادى‏تقدیم کنم که دوستم ندارند.بهتر است دنبال عیاشى و خوشگذرانى بروم وبراى خودم دوستهاى واقعى پیدا کنم.

خانم محترم رشته محبت را بگردن شوهرت بینداز و بدینوسیله‏بخانه و خانواده جلبش کن. ممکن است‏شوهرت را قلبا دوست‏بدارى‏لیکن اظهار نکنى اما این مقدار کافى نیست.باید آنرا به زبان بیاورى بلکه‏باید از رفتار و گفتار و حرکاتت آثار عشق و علاقه نمایان باشد.چه مانع‏دارد گاه گاه بگویى:عزیزم واقعا ترا دوست دارم؟اگر از سفر آمد لباس نویا دسته گلى تقدیمش کنى و بگویى:خوب شد آمدى دلم برایت تنگ شده‏بود.وقتى در سفر است‏برایش نامه بنویس و از فراق و جدایى اظهار دلتنگى کن.اگر در محل کار شوهرت تلفن هست و در منزل نیز تلفن داریدگاهى بوسیله تلفن احوال پرسى کن اما نه زیاد.اگر از موقع معمول دیرتر به‏خانه آمد اظهار کن:در انتظار مقدمت‏بودم و از دیر آمدنت ناراحت‏شدم.

در غیاب او نزد دوستان و خویشان از او تعریف کن.بگو:واقعا چه‏شوهر خوبى دارم،دوستش دارم.اگر کسى خواست‏بدگویى کند دفاع کن،هر چه بیشتر اظهار عشق و علاقه کنى بیشتر به تو علاقه‏مند میشود.درنتیجه پیمان زناشویى شما استوارتر و خانواده خوشبخت‏ترى خواهید بود.

شکسپیر میگوید:چیزیکه در زن قلب مرا تسخیر میکند مهربانى‏اوست نه روى زیبایش.من زنى را بیشتر دوست دارم که مهربانتر باشد.

خداوند بزرگ در قرآن شریف به محبت و علاقه‏ایکه در بین زن وشوهر وجود دارد اشاره فرموده آنرا یکى از آیات قدرت خویش شمرده‏میفرماید:

یکى از آیات خدا اینست که همسرانى برایتان آفریده تا بدانهاآرامش پیدا کنید و میان شما دوستى و مهربانى نهاد. (2)

حضرت رضا علیه السلام فرمود:بعض زنها براى شوهرشان‏بهترین غنیمت هستند:زنانیکه به شوهرشان اظهار عشق و محبت کنند. (3)

پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:بهترین زنان شما،زنهایى‏هستند که داراى عشق و محبت‏باشند. (4)

امام صادق علیه السلام فرمود:وقتى کسى را دوست دارى باو خبر بده. (5)

احترام شوهر

هر کسى به شخصیت‏خویش علاقه‏مند است.خودش را دوست‏دارد.دلش میخواهد دیگران به شخصیت او احترام بگذارند.هر کس‏شخصیت او را محترم بشمارد محبوبش واقع میشود.از توهین کنندگان‏متنفر است.خانم محترم حب ذات و علاقه به احترام یک امر غریزى است‏لیکن همه کس حاضر نیست احساس درونى شوهر شما را اشباع کند و به‏وى احترام بگذارد.در خارج منزل با صدها افراد گوناگون و بى‏ادب‏برخورد میکند و بسا اوقات مورد توهین قرار میگیرد.و به شخصیتش لطمه‏وارد میشود.از شما که یار و غمخوارش هستید انتظار دارد اقلا در خانه‏احترامش کنید و شخصیت تحقیر شده‏اش را زنده گردانید. بزرگداشت اوشما را کوچک نمیکند لیکن به او نیرو و توانایى مى‏بخشد و براى کوشش‏و فعالیت آماده‏اش میگرداند.خانم گرامى به شوهرت سلام کن.همیشه بالفظ شما او را مخاطب قرار بده.موقع سخن گفتن کلامش را قطع نکن.

جلو پایش برخیز و به او احترام کن.با ادب حرف بزن.بر سرش داد نزن.

اگر با هم به مجلسى میروید او را مقدم بدار.او را با اسم صدا نزن بلکه بانام فامیل و لقب مخاطب قرار بده.در حضور دیگران از او تجلیل و تعریف‏کن.به فرزندانت‏سفارش کن از پدرشان احترام کنند.و اگر بى‏ادبى کردندتوبیخشان کن.در حضور مهمانها نیز احترامش بگذار و باندازه آنها بلکه‏زیادتر از او پذیرایى کن.مبادا در مجلس مهمانى وجود شوهرت را نادیده بگیرى و تمام توجهت‏به مهمانها معطوف باشد.وقتى درب منزل را میزندسعى کن خودت درب را باز نموده با لب خندان و چهره باز به استقبالش‏بروى.آیا میدانى همین عمل کوچک چه اثر نیکویى در روح شوهرت‏خواهد گذاشت؟شاید در خارج منزل با دهها مشکل مواجه بوده و با روح‏پژمرده وارد منزل شود.استقبال کردن شما با لب خندان روح تازه‏اى درکالبد خسته او دمیده دلش را آرامش میدهد.ممکن است‏خانمها از این‏سخن تعجب نموده بگویند:چه پیشنهاد عجیبى!زن باستقبال شوهر برود وخوش آمد بگوید!شخص بیگانه و غریبى نیست تا احتیاجى باستقبال وخوش آمد داشته باشد.

تسقط الآداب بین الاحباب.البته این طرز تفکر از تربیت غلط ماپیدا شده،کى گفته که دوستان و خویشان لازم نیست ادب و احترام رارعایت کنند.مهمانى بمنزل شما وارد میشود از او استقبال میکنید،خوش آمد میگوئید،احترام میکنید،پذیرائى مینمائید.

و این عمل را یک رفتار عقلائى و یکى از اداب و رسوم زندگى‏میشمارید.البته چنین است،از مهمان باید احترام کرد لیکن از شماانصاف میخواهم مردى که از صبح تا شب براى تامین زندگى و رفاه وآسایش شما تلاش میکند،و در این راه با صدها مشکل روبرو شده،آنگاه‏حاصل دسترنج‏خویش را در طبق اخلاص نهاده درب خانه را میکوبد که‏برایگان در اختیار شما بگذارد،آیا ارزش آنرا ندارد که براى خوشنودى واحترام او تا درب خانه قدم رنجه فرمایید و با لب خندان یک خوش آمد گفته‏دلش را شاد گردانید؟

نگو:چون با هم مانوس و خصوصى هستیم انتظار احترام ندارد، بلکه از شما بیشتر از دیگران انتظار احترام دارد.اگر احترام نکردید وسکوت کرد دلیل آن نیست که توقع ندارد،بلکه براى رعایت‏شما ازخواسته درونى خویش صرف نظر نموده است.

خانم محترم،اگر به شوهرت احترام نمودى او هم در مقابل به شمااحترام خواهد گذاشت. رشته محبت در میانتان استوارتر و پیمان زناشویى‏با دوام‏تر خواهد شد.به خانه و زندگى و کسب و کار دلگرم میشود،ونتیجه‏اش عائد شما مى‏گردد.

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:وظیفه زن این است که تادرب خانه به پیشواز شوهرش برود و به وى خوش آمد بگوید. (6)

امام صادق علیه السلام فرمود:هر زنى که از شوهرش احترام کند وآزارش نرساند خوشبخت و سعادتمند خواهد بود. (7)

پیغمبر اسلام فرمود:زن موظف است‏براى شوهرش طشت و حوله‏حاضر کند و دستهایش را بشوید. (8)

مواظب باش به شوهرت توهین و بى‏ادبى نکنى،ناسزا نگوئى،دشنام ندهى،بى‏اعتنائى نکنى، بر سرش داد نزنى،نزد دیگران آبرویش رانریزى،با لقبهاى زشت صدایش نزنى.اگر به او توهین کردى او نیز به توتوهین خواهد نمود.قلبا از هم مکدر میشوید،عقده روحى و کینه پیدامیکنید،صفا و محبت از میانتان برطرف میشود،دائما در حال نزاع وکشمکش خواهید بود.اگر به زندگى ادامه بدهید بطور یقین زندگى خوشى نخواهید داشت.کینه‏هاى روحى و عقده‏هاى روانى ممکن است تولید خطرکند و باعث جنایت‏شود.از داستانهاى زیر عبرت بگیرید:

مرد 22 ساله‏اى بنام...همسر 19 ساله خود را به علت اینکه وى راخر کور خطاب کرده بود با 15 ضربه چاقو بقتل رسانید.وى در دادگاه‏گفت:یکسال پیش با...ازدواج کردم.در آغاز زندگى مرا شدیدا دوست‏میداشت.ولى بزودى تغییر رویه داد و بناى ناسازگارى را گذاشت.بر سرهر مساله کوچکى به من فحاشى میکرد و حتى مرا بخاطر اینکه یکى ازچشمهایم کمى چپ است‏«خر کور»خطاب میکرد.در روز حادثه شوهرخود را خر کور خطاب میکند.او چنان خشمگین میشود که به جان‏همسرش افتاده او را با 15 ضربه چاقو از پاى در میآورد. (9)

مرد 71 ساله‏اى که زنش را کشته در علت قتل او میگوید:ناگهان‏رفتار...نسبت‏به من تغییر کرد.بى‏اعتنا شد.یک بار هم مرا پیرمرد غیرقابل تحمل صدا کرد.با این حرف نشان داد که دوستم ندارد.دچارسوءظن شدم و با دو ضربه تبر او را کشتم. (10)

شکایت و درد دل

هیچکس نیست که ناراحتى و گرفتارى و درد دل نداشته باشد.

هر کسى دوست دارد غمخوار و محرم رازى پیدا کند،گرفتاریهاى خویش‏را برایش شرح بدهد.حس ترحمش را تحریک نموده دلش را کباب کند.

و بدینوسیله غمى از دل خودش برداشته آرامش خاطرى بدست آورد.لیکن هر سخن جایى و هر نکته مقامى دارد.براى درد دل نیز موقعیت مناسب لازم‏است.در هر جا و هر زمان و با هر شرایطى نباید شکایت را شروع کرد.

خانمهاییکه نادان و خودخواهند و از رموز معاشرت و آداب شوهردارى‏بى‏اطلاعند آنقدر ظرفیت و حوصله ندارند که مشکلات را تحمل نمایند ودرد دلها را تا موقع مناسب به تاخیر بیاندازند.هنگامى که شوهر بیچاره باتن خسته و اعصاب ناراحت وارد منزل میشود تا دمى بیاساید از همان‏ساعت اول با شکایتها و درد دلهاى همسر نادانش مواجه میشود و از خانه وکاشانه بیزار میگردد:

مرا با این بچه‏هاى جوانمرگ شده رها کردى و رفتى،احمدجوانمرگ شده شیشه درب اتاق را شکست.منیژه با پروین دعوا کردند.ازسر و صداى بچه‏ها و مردم،ضعف اعصاب گرفتم،دیوانه شدم.تکلیف مرابا این بچه‏هاى شیطان معلوم کن.آخ از دست‏بهرام.جوان مرگ شده اصلادرس نمیخواند.امروز کارنامه‏اش را از مدرسه فرستادند چند نمره تک‏داشت.حیف از من که براى اینها زحمت میکشم.از صبح تا حال بقدرى‏کار کردم که از حال و کار افتادم.کسى بفریادم نمیرسد.

این بچه‏ها هم که دست‏به سیاه و سفید نمیگذارند.کاش اصلا بچه‏نداشتم.راستى امروز خواهرت آمد اینجا.نمیدانم چرا با من سر دعواداشت،خیال میکرد ارث پدرش را خورده‏ام. امان از دست مادرت،رفته‏اینطرف و آنطرف پشت‏سرم بدگویى کرده.من از دست اینها به تنگ‏آمده‏ام.حیف از من که در یک چنین خانه‏اى زندگى میکنم.واى دستم راببین رفتم غذا بپزم کارد آشپزخانه دستم را برید.راستى دیروز رفتم مجلس‏عروسى سهراب.کاش اصلا نرفته بودم.آبرویم پاک رفت.خانم حسن آقا آمده بود با چه سر و وضع و لباسهایى!!خدا بخت و شانس بدهد.مردم‏چقدر زنهایشان را دوست دارند.چه لباسهایى برایش خریده بود.

اینها را میگویند شوهر.وقتى وارد مجلس شد همه باو احترام‏کردند.بله مردم فقط به لباس نگاه میکنند.آخر چى چى من از او کمتره که‏باید اینقدر افاده کند.بله بخت و اقبال داره شوهرش دوستش میداره،مثل‏تو نیست.من که دیگر نمیتوانم در خانه خراب شده براى تو و بچه‏هایت‏جان بکنم هر فکرى دارى بکن.

خانم محترم،این رسم شوهردارى نیست.تو خیال میکنى شوهرت‏براى تفریح و خوشگذرانى از خانه بیرون رفته است.براى کسب و کار وتهیه روزى خارج شده است.از صبح تا حال با صدها گرفتارى مواجه بوده‏که تو تاب تحمل یکى از آنها را ندارى.از گرفتاریهاى ادارى یا کسبى اواطلاع ندارى.نمیدانى با چه اشخاص بدجنس و حیله باز و موذى برخوردنموده و چه عقده‏هایى در روحش گذاشته‏اند.از روح پژمرده و اعصاب‏خسته او خبر ندارى.اکنون که از گرفتاریهاى خارج فرار کرده و به خانه‏پناه آورده شاید دمى استراحت کند،به جاى آنکه غمى از دلش بر دارى‏هنوز نرسیده در شکایت و نق نق را باز میکنى.آخر این بدبخت چکند که‏مرد شده،در خارج منزل با آن همه گرفتاریها مواجه است در خانه هم باشکایتها و ایرادها و بهانه‏جوئى‏هاى تو مواجه میشود.انصاف خوب است.

قدرى هم به فکر او باش.در این حال جز این چاره‏اى ندارد که یا داد وفریاد راه بیندازد تا از شکایتهاى بیجا و زخم زبانهاى تو نجات پیدا کند یااز خانه فرار کند و به یک قهوه‏خانه یا مهمانخانه یا سینما یا جاى دیگرپناهنده شود.یا واله و سرگردان در خیابانها پرسه بزند. خانم گرامى،براى رضاى خدا و براى حفظ شوهر و خانواده‏ات‏از این شکایتها و نق و نق‏هاى بیجا دست‏بردار،زیرک و دانا باش‏وقت‏شناس باش.اگر هم واقعا درد دل دارى قدرى صبر کن تا شوهرت‏استراحت کند،اعصابش راحت‏شود.آنگاه که سر حال آمد.و موقعیت‏مناسبى پیدا شد میتوانى مطالب لازم و ضرورى را به عنوان مشورت نه‏اعتراض،با او در میان بگذارى و در صدد چاره جویى بر آیید.اما اگر به‏شوهر و خانواده‏ات علاقه دارى از ذکر وقایع و حوادث جزئى و غیرضرورى بهر حال خوددارى کن.و با نق نق‏هاى دائمى اعصاب شوهرت راخسته نکن.بگذار به کار خود برسد.او هم به قدر کافى گرفتارى دارد.به‏داستان زیر توجه فرمایید:

خانمى به نام...میگوید:من از اول زن نق نقویى بودم.هر روزنق نق‏هاى من بیشتر و شدیدتر مى‏شد.تا آنجا که پس از هشت‏سال زندگى‏مشترک با...چند جمله بود که تقریبا هر شب با اندکى تغییر بین ما رد وبدل مى‏شد.آن هم از وقتى که شوهرم وارد خانه مى‏شد تا وقتى شام بخوردو توى رختخواب برود:واى خسته شدم.پدرم در آمد.چرا؟از بس کارکردم.کارهاى این خانه بى‏صاحب مانده هم که تمام نمى‏شود.هر طرفش رابگیرى باز یک طرفش روى زمین است.

-آخر این کارهاى تو چیست که تمام نمى‏شود؟

-آه چه میدانم همین کارهاى لعنتى است.آب،جارو،ظرفشویى،رختشویى،غذا پختن،راست و ریس کردن اوضاع خانه،تر و خشک کردن‏بچه‏ها.

-عزیزم این کارها که تو میگویى همه جا هست توى همه خانه‏ها همه زنها این کارها را میکنند.تو چرا سر من منت میگذارى؟

-واى منت،چه منتى؟جانم به لب رسیده پدرم در آمده تو چه‏مى‏فهمى؟همین میروى و پشت میز اداره مى‏نشینى و پول میگیرى و مى‏آیى‏خانه.دیگر چه میدانى خانه چطور مرتب شده چطور نظافت‏شده؟

-اى واى خانم جان بس کن.

-خوب بله آقا حوصله شنیدنش را هم ندارى.من پدرم در آمده‏مریض شده‏ام دارم مى‏میرم.

-عزیزم مریض شده‏اى برو دکتر.

-با کدام پول؟

-اى ناشکر این همه پول از من میگیرى باز هم...

-کدام پول،چه پولى؟همه‏اش خرج زندگیت میشود.آن هم چه‏زندگى همه‏اش پر از بدهکارى، قسطهاى عقب افتاده.امروز مجبور شدم‏از کسبه سر محله نسیه کنم.

و بعد شوهر بیچاره‏ام وقتى از این همه نق نق جانش به لب مى‏آمدلحاف را روى سرش مى‏کشید و مى‏خوابید.مادرم غالبا در جریان زندگى مابود و بارها مرا نصیحت میکرد که دست از این نق نق‏ها بردارم.و من گوش‏نمیدادم تا یک روز وقتى شوهرم سر کار رفته بود به من گفت:هر چه‏نصیحت کردم گوش ندادى حالا بکش که سزایت همین است.شوهرت...

من مثل دیوانه از جا پریدم.نه باور نمى‏کنم.

بسیار خوب حالا که باور نمى‏کنى تحقیق کن تا بدانى.تا ساعت‏دو بعد از ظهر که شوهرم...از سر کار بیاید خونم خونم را مى‏خورد.وقتى‏آمد اول با عصبانیت‏بعدا با گریه موضوع را در میان گذاشتم.گفت:میدانى تو زندگى را براى من کوفت میکردى.هیچوقت فکر نمى‏کردى که من‏روزى دو سرویس کار میکنم تا چرخ زندگیمان بگردد.شب خسته و کوفته‏به خانه مى‏آیم، حوصله نق نق ندارم،آن قدر خسته هستم که تو دیگر حق‏ندارى با حرف زدن از کارهاى خانه مرا از زندگى بیزار کنى.ولى تو این‏کار را میکردى و هنوز هم میکنى.واقعا مرا از زندگى بیزار کرده‏اى.گاهى‏فکر کرده‏ام که اگر صاحب بچه نبودیم بهتر بود از هم جدا شویم.از این‏جهت تصمیم گرفته‏ام در جایى آرامش پیدا کنم و پیدا کردم.

-من درست‏شش ماه زحمت کشیدم تا مجددا شوهرم را به زندگى‏علاقه‏مند کنم ولى این برایم تجربه‏اى شد که دیگر شوهرم را که در خارج‏به اندازه کافى خسته مى‏شود در خانه با شرح ملال خودم خسته‏تر نکنم.

حالا فهمیده‏ام که خانه جاى استراحت مرد است نه جاى عذاب (11)

پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:هر زنیکه به وسیله زبان‏شوهرش را اذیت کند نمازها و سایر اعمالش قبول نمیشود،و لو هر روزروزه باشد و شبها را براى تهجد و عبادت برخیزد،و بنده‏هایى آزاد کند وثروتش را در راه خدا انفاق نماید.زنیکه بد زبان باشد و بدینوسیله‏شوهرش را بیازارد نخستین کسى است که داخل دوزخ میشود. (12)

رسول خدا فرمود:هر زنیکه شوهرش را در دنیا اذیت کندحور العین به او میگویند:خدا ترا بکشد.شوهرت را اذیت نکن.این مرد ازشما نیست و لیاقت او را ندارید بزودى از شما مفارقت نموده به سوى مامیآید. (13)

نمیدانم منظور خانمها از این غرغرها چیست؟اگر میخواهند توجه‏شوهر را جلب نموده خودشان را محبوب و زحمتکش و خیرخواه جلوه‏دهند،مطمئن باشند که نتیجه معکوس خواهند گرفت.نه تنها محبوبیتى پیدانمیکنند بلکه مبغوض شوهر واقع خواهند شد.و اگر منظورشان اینست که‏اعصاب شوهرشان را ناراحت کنند تا از کار و زندگى سیر شود و به‏بیماریهاى اعصاب مبتلا گردد و از خانه فرار کند و براى تخدیر اعصاب به‏اعتیادهاى خطرناک گرفتار شود و به مراکز فساد قدم بگذارد و بالاخره‏دق کش شود البته بدانند که موفقیت و پیروزى آنها حتمى است.

خانم محترم،اگر به شوهر و زندگى علاقه دارى از این رفتار زشت‏و غیر عقلائى دست‏بردار.آیا احتمال نمیدهى که شکایتهاى بیجاى توباعث قتل و جنایتى شود یا کانون خانوادگى شما را متلاشى سازد؟به‏داستان زیر توجه کن:

«وقتى...به خانه آمد همسرش در حالیکه دختر سه ساله‏اش را دربغل داشت‏به شوهرش گفت: دو نفر از همکاران او به منزل آمده ناسزاگفتند.مرد سخت ناراحت‏شد و در اثر جنون آنى چاقویش را در شکم‏فرزند خردسالش فرو کرد و به قتل رسید.مرد به چهار سال زندان محکوم‏شد. (14) »

یک پزشک در دادگاه میگوید:«در تمام مدت زندگى ما،همسرم‏حتى یکبار رفتارى که شایسته یک زن خوب و کدبانو است نداشت.خانه‏ما همیشه نامرتب و درهم است.فریادها و بهانه‏جوئیها و دشنامهاى زننده‏او مرا بستوه آورده است.آنگاه حاضر میشود با پرداخت پنجاه هزار تومان پول از شر او خلاص شود.و با خوشحالى میگوید راستش را بخواهید اگرتمام ثروت و حتى مدرک پزشکى‏ام را میخواست میدادم تا زودتر خلاص‏شوم.» (15)

پى‏نوشتها:

 1-اطلاعات 20 اسفند 1348 شماره 13140. 2-

سوره روم:21.

3-مستدرک ج 2 ص 532.

4-بحار ج 103 ص 235.

 5-بحار ج 74 ص 181.

6-مستدرک ج 3 ص 551.

-بحار ج 103 ص 253.

8--مستدرک ج 2 ص 551.

9-اطلاعات 14 اردیبهشت 1351.شماره 13787.

10-اطلاعات اول آذر ماه 1350 شماره 13652.

11-مجله اطلاعات هفتگى شماره مخصوص نوروز سال 1352.

12-بحار ج 76 ص 363.

13-محجة البیضاء ج 2 ص 72.

14-اطلاعات 27 آبان 1350 شماره 13651.

15-اطلاعات 13 دیماه 1350 شماره 13689.



نوشته شده توسط مهم نیست 89/2/17:: 11:32 عصر     |     () نظر