رشته دوستى را از همه بریده و به تو پیوند کرده انتظار دارد تو تنها،باندازههمه دوستش بدارى.شب و روز براى آسایش و رفاه تو زحمت میکشد وحاصل دسترنجخویش را در طبق اخلاص نهاده تقدیم تو میکند.شریکزندگى و مونس دائمى و غمخوار واقعى تو است.حتى از پدر و مادرتبیشتر به سعادت و خوشى تو عنایت دارد.قدرش را بدان و از صمیم قلبدوستش بدار.اگر او را دوستبدارى او هم بتو علاقهمند خواهد شد.زیرامحبتیک پیوند دو طرفى است و دل به دل راه دارد.مهربانى و اظهارمحبت واقعا اعجاز میکند.یک پسر بیستساله شهرستانى که براى درسخواندن به تهران آمده بود عاشق صاحب خانه که بیوه 39 سالهاى بود شد.
زیرا این زن با مهربانیهاى خود جاى مادر را در قلب او گرفته بود و خلاءدورى از مادر را پر کرده بود. (1)
اگر محبت دو طرفه شد بنیان زناشویى استوار میشود و خطرجدایى برطرف میگردد.
مغرور مشو که شوهرم با یک نگاه دوستم داشت و عشق او همیشهپایدار خواهد ماند،زیرا عشقى که با یک نگاه بیاید دوامى نخواهد داشت.
اگر میخواهى عشق او پایدار بماند با رشته محبتهاى دائمى آنرا نگهدارىکن.اگر شوهرت را دوستبدارى همیشه دلش شاداب و خرم است.درکسب و کار دلگرم و به زندگى علاقهمند است.و در همه کارها موفقیتخواهد داشت.اگر بداند محبوب واقعى همسرش میباشد حاضر استبراى تامین سعادت و رفاه خانوادهاش تا سر حد فداکارى کوشش کند،مردیکه کسرى محبت نداشته باشد کمتر اتفاق میافتد به امراض روحى وضعف اعصاب مبتلا گردد.خانم گرامى اگر شوهرت بداند دوستش ندارىاز تو دلسرد میشود،به زندگى و کسب و کار بیعلاقه میگردد،به پریشانى وبیماریهاى روانى گرفتار میشود،از خانه و زندگى فرار میکند،و در میدانزندگى سرگردان میگردد.ممکن است از ناچارى به مراکز فساد پناه ببرد.
پیش خود فکر میکند چرا زحمتبکشم و حاصل دسترنجم را بافرادىتقدیم کنم که دوستم ندارند.بهتر است دنبال عیاشى و خوشگذرانى بروم وبراى خودم دوستهاى واقعى پیدا کنم.
خانم محترم رشته محبت را بگردن شوهرت بینداز و بدینوسیلهبخانه و خانواده جلبش کن. ممکن استشوهرت را قلبا دوستبدارىلیکن اظهار نکنى اما این مقدار کافى نیست.باید آنرا به زبان بیاورى بلکهباید از رفتار و گفتار و حرکاتت آثار عشق و علاقه نمایان باشد.چه مانعدارد گاه گاه بگویى:عزیزم واقعا ترا دوست دارم؟اگر از سفر آمد لباس نویا دسته گلى تقدیمش کنى و بگویى:خوب شد آمدى دلم برایت تنگ شدهبود.وقتى در سفر استبرایش نامه بنویس و از فراق و جدایى اظهار دلتنگى کن.اگر در محل کار شوهرت تلفن هست و در منزل نیز تلفن داریدگاهى بوسیله تلفن احوال پرسى کن اما نه زیاد.اگر از موقع معمول دیرتر بهخانه آمد اظهار کن:در انتظار مقدمتبودم و از دیر آمدنت ناراحتشدم.
در غیاب او نزد دوستان و خویشان از او تعریف کن.بگو:واقعا چهشوهر خوبى دارم،دوستش دارم.اگر کسى خواستبدگویى کند دفاع کن،هر چه بیشتر اظهار عشق و علاقه کنى بیشتر به تو علاقهمند میشود.درنتیجه پیمان زناشویى شما استوارتر و خانواده خوشبختترى خواهید بود.
شکسپیر میگوید:چیزیکه در زن قلب مرا تسخیر میکند مهربانىاوست نه روى زیبایش.من زنى را بیشتر دوست دارم که مهربانتر باشد.
خداوند بزرگ در قرآن شریف به محبت و علاقهایکه در بین زن وشوهر وجود دارد اشاره فرموده آنرا یکى از آیات قدرت خویش شمردهمیفرماید:
یکى از آیات خدا اینست که همسرانى برایتان آفریده تا بدانهاآرامش پیدا کنید و میان شما دوستى و مهربانى نهاد. (2)
حضرت رضا علیه السلام فرمود:بعض زنها براى شوهرشانبهترین غنیمت هستند:زنانیکه به شوهرشان اظهار عشق و محبت کنند. (3)
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:بهترین زنان شما،زنهایىهستند که داراى عشق و محبتباشند. (4)
امام صادق علیه السلام فرمود:وقتى کسى را دوست دارى باو خبر بده. (5)
احترام شوهر
هر کسى به شخصیتخویش علاقهمند است.خودش را دوستدارد.دلش میخواهد دیگران به شخصیت او احترام بگذارند.هر کسشخصیت او را محترم بشمارد محبوبش واقع میشود.از توهین کنندگانمتنفر است.خانم محترم حب ذات و علاقه به احترام یک امر غریزى استلیکن همه کس حاضر نیست احساس درونى شوهر شما را اشباع کند و بهوى احترام بگذارد.در خارج منزل با صدها افراد گوناگون و بىادببرخورد میکند و بسا اوقات مورد توهین قرار میگیرد.و به شخصیتش لطمهوارد میشود.از شما که یار و غمخوارش هستید انتظار دارد اقلا در خانهاحترامش کنید و شخصیت تحقیر شدهاش را زنده گردانید. بزرگداشت اوشما را کوچک نمیکند لیکن به او نیرو و توانایى مىبخشد و براى کوششو فعالیت آمادهاش میگرداند.خانم گرامى به شوهرت سلام کن.همیشه بالفظ شما او را مخاطب قرار بده.موقع سخن گفتن کلامش را قطع نکن.
جلو پایش برخیز و به او احترام کن.با ادب حرف بزن.بر سرش داد نزن.
اگر با هم به مجلسى میروید او را مقدم بدار.او را با اسم صدا نزن بلکه بانام فامیل و لقب مخاطب قرار بده.در حضور دیگران از او تجلیل و تعریفکن.به فرزندانتسفارش کن از پدرشان احترام کنند.و اگر بىادبى کردندتوبیخشان کن.در حضور مهمانها نیز احترامش بگذار و باندازه آنها بلکهزیادتر از او پذیرایى کن.مبادا در مجلس مهمانى وجود شوهرت را نادیده بگیرى و تمام توجهتبه مهمانها معطوف باشد.وقتى درب منزل را میزندسعى کن خودت درب را باز نموده با لب خندان و چهره باز به استقبالشبروى.آیا میدانى همین عمل کوچک چه اثر نیکویى در روح شوهرتخواهد گذاشت؟شاید در خارج منزل با دهها مشکل مواجه بوده و با روحپژمرده وارد منزل شود.استقبال کردن شما با لب خندان روح تازهاى درکالبد خسته او دمیده دلش را آرامش میدهد.ممکن استخانمها از اینسخن تعجب نموده بگویند:چه پیشنهاد عجیبى!زن باستقبال شوهر برود وخوش آمد بگوید!شخص بیگانه و غریبى نیست تا احتیاجى باستقبال وخوش آمد داشته باشد.
تسقط الآداب بین الاحباب.البته این طرز تفکر از تربیت غلط ماپیدا شده،کى گفته که دوستان و خویشان لازم نیست ادب و احترام رارعایت کنند.مهمانى بمنزل شما وارد میشود از او استقبال میکنید،خوش آمد میگوئید،احترام میکنید،پذیرائى مینمائید.
و این عمل را یک رفتار عقلائى و یکى از اداب و رسوم زندگىمیشمارید.البته چنین است،از مهمان باید احترام کرد لیکن از شماانصاف میخواهم مردى که از صبح تا شب براى تامین زندگى و رفاه وآسایش شما تلاش میکند،و در این راه با صدها مشکل روبرو شده،آنگاهحاصل دسترنجخویش را در طبق اخلاص نهاده درب خانه را میکوبد کهبرایگان در اختیار شما بگذارد،آیا ارزش آنرا ندارد که براى خوشنودى واحترام او تا درب خانه قدم رنجه فرمایید و با لب خندان یک خوش آمد گفتهدلش را شاد گردانید؟
نگو:چون با هم مانوس و خصوصى هستیم انتظار احترام ندارد، بلکه از شما بیشتر از دیگران انتظار احترام دارد.اگر احترام نکردید وسکوت کرد دلیل آن نیست که توقع ندارد،بلکه براى رعایتشما ازخواسته درونى خویش صرف نظر نموده است.
خانم محترم،اگر به شوهرت احترام نمودى او هم در مقابل به شمااحترام خواهد گذاشت. رشته محبت در میانتان استوارتر و پیمان زناشویىبا دوامتر خواهد شد.به خانه و زندگى و کسب و کار دلگرم میشود،ونتیجهاش عائد شما مىگردد.
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:وظیفه زن این است که تادرب خانه به پیشواز شوهرش برود و به وى خوش آمد بگوید. (6)
امام صادق علیه السلام فرمود:هر زنى که از شوهرش احترام کند وآزارش نرساند خوشبخت و سعادتمند خواهد بود. (7)
پیغمبر اسلام فرمود:زن موظف استبراى شوهرش طشت و حولهحاضر کند و دستهایش را بشوید. (8)
مواظب باش به شوهرت توهین و بىادبى نکنى،ناسزا نگوئى،دشنام ندهى،بىاعتنائى نکنى، بر سرش داد نزنى،نزد دیگران آبرویش رانریزى،با لقبهاى زشت صدایش نزنى.اگر به او توهین کردى او نیز به توتوهین خواهد نمود.قلبا از هم مکدر میشوید،عقده روحى و کینه پیدامیکنید،صفا و محبت از میانتان برطرف میشود،دائما در حال نزاع وکشمکش خواهید بود.اگر به زندگى ادامه بدهید بطور یقین زندگى خوشى نخواهید داشت.کینههاى روحى و عقدههاى روانى ممکن است تولید خطرکند و باعث جنایتشود.از داستانهاى زیر عبرت بگیرید:
مرد 22 سالهاى بنام...همسر 19 ساله خود را به علت اینکه وى راخر کور خطاب کرده بود با 15 ضربه چاقو بقتل رسانید.وى در دادگاهگفت:یکسال پیش با...ازدواج کردم.در آغاز زندگى مرا شدیدا دوستمیداشت.ولى بزودى تغییر رویه داد و بناى ناسازگارى را گذاشت.بر سرهر مساله کوچکى به من فحاشى میکرد و حتى مرا بخاطر اینکه یکى ازچشمهایم کمى چپ است«خر کور»خطاب میکرد.در روز حادثه شوهرخود را خر کور خطاب میکند.او چنان خشمگین میشود که به جانهمسرش افتاده او را با 15 ضربه چاقو از پاى در میآورد. (9)
مرد 71 سالهاى که زنش را کشته در علت قتل او میگوید:ناگهانرفتار...نسبتبه من تغییر کرد.بىاعتنا شد.یک بار هم مرا پیرمرد غیرقابل تحمل صدا کرد.با این حرف نشان داد که دوستم ندارد.دچارسوءظن شدم و با دو ضربه تبر او را کشتم. (10)
شکایت و درد دل
هیچکس نیست که ناراحتى و گرفتارى و درد دل نداشته باشد.
هر کسى دوست دارد غمخوار و محرم رازى پیدا کند،گرفتاریهاى خویشرا برایش شرح بدهد.حس ترحمش را تحریک نموده دلش را کباب کند.
و بدینوسیله غمى از دل خودش برداشته آرامش خاطرى بدست آورد.لیکن هر سخن جایى و هر نکته مقامى دارد.براى درد دل نیز موقعیت مناسب لازماست.در هر جا و هر زمان و با هر شرایطى نباید شکایت را شروع کرد.
خانمهاییکه نادان و خودخواهند و از رموز معاشرت و آداب شوهردارىبىاطلاعند آنقدر ظرفیت و حوصله ندارند که مشکلات را تحمل نمایند ودرد دلها را تا موقع مناسب به تاخیر بیاندازند.هنگامى که شوهر بیچاره باتن خسته و اعصاب ناراحت وارد منزل میشود تا دمى بیاساید از همانساعت اول با شکایتها و درد دلهاى همسر نادانش مواجه میشود و از خانه وکاشانه بیزار میگردد:
مرا با این بچههاى جوانمرگ شده رها کردى و رفتى،احمدجوانمرگ شده شیشه درب اتاق را شکست.منیژه با پروین دعوا کردند.ازسر و صداى بچهها و مردم،ضعف اعصاب گرفتم،دیوانه شدم.تکلیف مرابا این بچههاى شیطان معلوم کن.آخ از دستبهرام.جوان مرگ شده اصلادرس نمیخواند.امروز کارنامهاش را از مدرسه فرستادند چند نمره تکداشت.حیف از من که براى اینها زحمت میکشم.از صبح تا حال بقدرىکار کردم که از حال و کار افتادم.کسى بفریادم نمیرسد.
این بچهها هم که دستبه سیاه و سفید نمیگذارند.کاش اصلا بچهنداشتم.راستى امروز خواهرت آمد اینجا.نمیدانم چرا با من سر دعواداشت،خیال میکرد ارث پدرش را خوردهام. امان از دست مادرت،رفتهاینطرف و آنطرف پشتسرم بدگویى کرده.من از دست اینها به تنگآمدهام.حیف از من که در یک چنین خانهاى زندگى میکنم.واى دستم راببین رفتم غذا بپزم کارد آشپزخانه دستم را برید.راستى دیروز رفتم مجلسعروسى سهراب.کاش اصلا نرفته بودم.آبرویم پاک رفت.خانم حسن آقا آمده بود با چه سر و وضع و لباسهایى!!خدا بخت و شانس بدهد.مردمچقدر زنهایشان را دوست دارند.چه لباسهایى برایش خریده بود.
اینها را میگویند شوهر.وقتى وارد مجلس شد همه باو احترامکردند.بله مردم فقط به لباس نگاه میکنند.آخر چى چى من از او کمتره کهباید اینقدر افاده کند.بله بخت و اقبال داره شوهرش دوستش میداره،مثلتو نیست.من که دیگر نمیتوانم در خانه خراب شده براى تو و بچههایتجان بکنم هر فکرى دارى بکن.
خانم محترم،این رسم شوهردارى نیست.تو خیال میکنى شوهرتبراى تفریح و خوشگذرانى از خانه بیرون رفته است.براى کسب و کار وتهیه روزى خارج شده است.از صبح تا حال با صدها گرفتارى مواجه بودهکه تو تاب تحمل یکى از آنها را ندارى.از گرفتاریهاى ادارى یا کسبى اواطلاع ندارى.نمیدانى با چه اشخاص بدجنس و حیله باز و موذى برخوردنموده و چه عقدههایى در روحش گذاشتهاند.از روح پژمرده و اعصابخسته او خبر ندارى.اکنون که از گرفتاریهاى خارج فرار کرده و به خانهپناه آورده شاید دمى استراحت کند،به جاى آنکه غمى از دلش بر دارىهنوز نرسیده در شکایت و نق نق را باز میکنى.آخر این بدبخت چکند کهمرد شده،در خارج منزل با آن همه گرفتاریها مواجه است در خانه هم باشکایتها و ایرادها و بهانهجوئىهاى تو مواجه میشود.انصاف خوب است.
قدرى هم به فکر او باش.در این حال جز این چارهاى ندارد که یا داد وفریاد راه بیندازد تا از شکایتهاى بیجا و زخم زبانهاى تو نجات پیدا کند یااز خانه فرار کند و به یک قهوهخانه یا مهمانخانه یا سینما یا جاى دیگرپناهنده شود.یا واله و سرگردان در خیابانها پرسه بزند. خانم گرامى،براى رضاى خدا و براى حفظ شوهر و خانوادهاتاز این شکایتها و نق و نقهاى بیجا دستبردار،زیرک و دانا باشوقتشناس باش.اگر هم واقعا درد دل دارى قدرى صبر کن تا شوهرتاستراحت کند،اعصابش راحتشود.آنگاه که سر حال آمد.و موقعیتمناسبى پیدا شد میتوانى مطالب لازم و ضرورى را به عنوان مشورت نهاعتراض،با او در میان بگذارى و در صدد چاره جویى بر آیید.اما اگر بهشوهر و خانوادهات علاقه دارى از ذکر وقایع و حوادث جزئى و غیرضرورى بهر حال خوددارى کن.و با نق نقهاى دائمى اعصاب شوهرت راخسته نکن.بگذار به کار خود برسد.او هم به قدر کافى گرفتارى دارد.بهداستان زیر توجه فرمایید:
خانمى به نام...میگوید:من از اول زن نق نقویى بودم.هر روزنق نقهاى من بیشتر و شدیدتر مىشد.تا آنجا که پس از هشتسال زندگىمشترک با...چند جمله بود که تقریبا هر شب با اندکى تغییر بین ما رد وبدل مىشد.آن هم از وقتى که شوهرم وارد خانه مىشد تا وقتى شام بخوردو توى رختخواب برود:واى خسته شدم.پدرم در آمد.چرا؟از بس کارکردم.کارهاى این خانه بىصاحب مانده هم که تمام نمىشود.هر طرفش رابگیرى باز یک طرفش روى زمین است.
-آخر این کارهاى تو چیست که تمام نمىشود؟
-آه چه میدانم همین کارهاى لعنتى است.آب،جارو،ظرفشویى،رختشویى،غذا پختن،راست و ریس کردن اوضاع خانه،تر و خشک کردنبچهها.
-عزیزم این کارها که تو میگویى همه جا هست توى همه خانهها همه زنها این کارها را میکنند.تو چرا سر من منت میگذارى؟
-واى منت،چه منتى؟جانم به لب رسیده پدرم در آمده تو چهمىفهمى؟همین میروى و پشت میز اداره مىنشینى و پول میگیرى و مىآیىخانه.دیگر چه میدانى خانه چطور مرتب شده چطور نظافتشده؟
-اى واى خانم جان بس کن.
-خوب بله آقا حوصله شنیدنش را هم ندارى.من پدرم در آمدهمریض شدهام دارم مىمیرم.
-عزیزم مریض شدهاى برو دکتر.
-با کدام پول؟
-اى ناشکر این همه پول از من میگیرى باز هم...
-کدام پول،چه پولى؟همهاش خرج زندگیت میشود.آن هم چهزندگى همهاش پر از بدهکارى، قسطهاى عقب افتاده.امروز مجبور شدماز کسبه سر محله نسیه کنم.
و بعد شوهر بیچارهام وقتى از این همه نق نق جانش به لب مىآمدلحاف را روى سرش مىکشید و مىخوابید.مادرم غالبا در جریان زندگى مابود و بارها مرا نصیحت میکرد که دست از این نق نقها بردارم.و من گوشنمیدادم تا یک روز وقتى شوهرم سر کار رفته بود به من گفت:هر چهنصیحت کردم گوش ندادى حالا بکش که سزایت همین است.شوهرت...
من مثل دیوانه از جا پریدم.نه باور نمىکنم.
بسیار خوب حالا که باور نمىکنى تحقیق کن تا بدانى.تا ساعتدو بعد از ظهر که شوهرم...از سر کار بیاید خونم خونم را مىخورد.وقتىآمد اول با عصبانیتبعدا با گریه موضوع را در میان گذاشتم.گفت:میدانى تو زندگى را براى من کوفت میکردى.هیچوقت فکر نمىکردى که منروزى دو سرویس کار میکنم تا چرخ زندگیمان بگردد.شب خسته و کوفتهبه خانه مىآیم، حوصله نق نق ندارم،آن قدر خسته هستم که تو دیگر حقندارى با حرف زدن از کارهاى خانه مرا از زندگى بیزار کنى.ولى تو اینکار را میکردى و هنوز هم میکنى.واقعا مرا از زندگى بیزار کردهاى.گاهىفکر کردهام که اگر صاحب بچه نبودیم بهتر بود از هم جدا شویم.از اینجهت تصمیم گرفتهام در جایى آرامش پیدا کنم و پیدا کردم.
-من درستشش ماه زحمت کشیدم تا مجددا شوهرم را به زندگىعلاقهمند کنم ولى این برایم تجربهاى شد که دیگر شوهرم را که در خارجبه اندازه کافى خسته مىشود در خانه با شرح ملال خودم خستهتر نکنم.
حالا فهمیدهام که خانه جاى استراحت مرد است نه جاى عذاب (11)
پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:هر زنیکه به وسیله زبانشوهرش را اذیت کند نمازها و سایر اعمالش قبول نمیشود،و لو هر روزروزه باشد و شبها را براى تهجد و عبادت برخیزد،و بندههایى آزاد کند وثروتش را در راه خدا انفاق نماید.زنیکه بد زبان باشد و بدینوسیلهشوهرش را بیازارد نخستین کسى است که داخل دوزخ میشود. (12)
رسول خدا فرمود:هر زنیکه شوهرش را در دنیا اذیت کندحور العین به او میگویند:خدا ترا بکشد.شوهرت را اذیت نکن.این مرد ازشما نیست و لیاقت او را ندارید بزودى از شما مفارقت نموده به سوى مامیآید. (13)
نمیدانم منظور خانمها از این غرغرها چیست؟اگر میخواهند توجهشوهر را جلب نموده خودشان را محبوب و زحمتکش و خیرخواه جلوهدهند،مطمئن باشند که نتیجه معکوس خواهند گرفت.نه تنها محبوبیتى پیدانمیکنند بلکه مبغوض شوهر واقع خواهند شد.و اگر منظورشان اینست کهاعصاب شوهرشان را ناراحت کنند تا از کار و زندگى سیر شود و بهبیماریهاى اعصاب مبتلا گردد و از خانه فرار کند و براى تخدیر اعصاب بهاعتیادهاى خطرناک گرفتار شود و به مراکز فساد قدم بگذارد و بالاخرهدق کش شود البته بدانند که موفقیت و پیروزى آنها حتمى است.
خانم محترم،اگر به شوهر و زندگى علاقه دارى از این رفتار زشتو غیر عقلائى دستبردار.آیا احتمال نمیدهى که شکایتهاى بیجاى توباعث قتل و جنایتى شود یا کانون خانوادگى شما را متلاشى سازد؟بهداستان زیر توجه کن:
«وقتى...به خانه آمد همسرش در حالیکه دختر سه سالهاش را دربغل داشتبه شوهرش گفت: دو نفر از همکاران او به منزل آمده ناسزاگفتند.مرد سخت ناراحتشد و در اثر جنون آنى چاقویش را در شکمفرزند خردسالش فرو کرد و به قتل رسید.مرد به چهار سال زندان محکومشد. (14) »
یک پزشک در دادگاه میگوید:«در تمام مدت زندگى ما،همسرمحتى یکبار رفتارى که شایسته یک زن خوب و کدبانو است نداشت.خانهما همیشه نامرتب و درهم است.فریادها و بهانهجوئیها و دشنامهاى زنندهاو مرا بستوه آورده است.آنگاه حاضر میشود با پرداخت پنجاه هزار تومان پول از شر او خلاص شود.و با خوشحالى میگوید راستش را بخواهید اگرتمام ثروت و حتى مدرک پزشکىام را میخواست میدادم تا زودتر خلاصشوم.» (15)
پىنوشتها:
1-اطلاعات 20 اسفند 1348 شماره 13140. 2-
سوره روم:21.
3-مستدرک ج 2 ص 532.
4-بحار ج 103 ص 235.
5-بحار ج 74 ص 181.
6-مستدرک ج 3 ص 551.
-بحار ج 103 ص 253.
8--مستدرک ج 2 ص 551.
9-اطلاعات 14 اردیبهشت 1351.شماره 13787.
10-اطلاعات اول آذر ماه 1350 شماره 13652.
11-مجله اطلاعات هفتگى شماره مخصوص نوروز سال 1352.
12-بحار ج 76 ص 363.
13-محجة البیضاء ج 2 ص 72.
14-اطلاعات 27 آبان 1350 شماره 13651.
15-اطلاعات 13 دیماه 1350 شماره 13689.
کلمات کلیدی: عشق، چگونه همسر خود را راضی نگه داریم، جوانان وازدواج، ازدواج های خیابانی